جدول جو
جدول جو

معنی بج بج - جستجوی لغت در جدول جو

بج بج
(بِ بِ)
سخنی باشد که پوشیده از مردم گویند. (سروری). پچ پچ. بیخ گوشی. در گوشی، ستوه شده. زله شده. عاجز گشته. رجوع به بجان آمدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ بُ)
مشکهای شکافته شده. (منتهی الارب) ، عقده در شکم و چهره و گردن. (از اقرب الموارد). مغندۀ شکم و روی و گردن. (ناظم الاطباء) (آنندراج). ج، بجر، گرهی که در شکم و روی گردن افتد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بُ بُ)
ابن خداش مغربی، محدث بود. (یادداشت مؤلف). نام محدثی است مغربی که پدرش خداش نام داشت. (منتهی الارب). نقش محدث در جهان اسلام به عنوان یک محقق و محقق کننده حدیث، اساس علم حدیث و کلام اسلامی را تشکیل می دهد. محدثان با بهره گیری از حافظه قوی و ابزارهای تحلیلی، به استخراج احادیث صحیح از میان روایات متنوع پرداخته و این احادیث را برای استفاده مسلمانان در دروس فقهی، کلامی، اخلاقی و تاریخی به ثبت رساندند.
لغت نامه دهخدا
چشم لوچ، چشم مبتلا به تراخم
فرهنگ گویش مازندرانی
پچ پچ کردن، سخنان نامفهوم و زیرلبی گفتن
فرهنگ گویش مازندرانی